رد شدن به محتوای اصلی

Book 11

جلد یازدهم کتاب بعد سوم آرمان نامه ارد بزرگ به قلم استاد فرزانه شیدا

کتاب بعد سوم آرمان نامه "ارد بزرگ" به قلم "فرزانه   شیدا"


ارد بزرگ و کتاب آرمان نامه به قلم امیرهمدانی و کتاب بعُد سوم آرمان نامه به قلم فرزانه شیدا


اشعار فرزانه شیدا درکتاب بعُد سوم آرمان نامه -بخش اول


اشعار فرزانه شیدا درکتاب بعُد سوم آرمان نامه -بخش دوم


اشعار فرزانه شیدا درکتاب بعُد سوم آرمان نامه -بخش سوم


اشعار فرزانه شیدا درکتاب بعُد سوم آرمان نامه -بخش چهارم


اشعار فرزانه شیدا درکتاب بعُد سوم آرمان نامه -بخش پنجم


اشعار فرزانه شیدا درکتاب بعُد سوم آرمان نامه -بخش ششم


اشعار فرزانه شیدا درکتاب بعُد سوم آرمان نامه -بخش هفتم


اشعار فرزانه شیدا درکتاب بعُد سوم آرمان نامه -بخش هشتم


اشعار فرزانه شیدا درکتاب بعُد سوم آرمان نامه -بخش نهم


اشعار فرزانه شیدا درکتاب بعُد سوم آرمان نامه -بخش دهم


اشعار فرزانه شیدا درکتاب بعُد سوم آرمان نامه -بخش یازدهم


اشعار فرزانه شیدا درکتاب بعُد سوم آرمان نامه -بخش دوازدهم


اشعار فرزانه شیدا درکتاب بعُد سوم آرمان نامه -بخش سیزدهم


اشعار فرزانه شیدا درکتاب بعُد سوم آرمان نامه -بخش سیزدهم


اشعار فرزانه شیدا درکتاب بعُد سوم آرمان نامه -بخش چهاردهم


اشعار فرزانه شیدا درکتاب بعُد سوم آرمان نامه -بخش پانزدهم




   Small Business Tools
Reduce your business expense. Click here to find products for your small business.
Click Here For More Information
 

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

ارد بزرگ میگوید: آنکه میگوید همه چیز خوب است و بدی وجود ندارد، با کسی که همه چیز را اهریمنی میپندارد تفاوتی ندارد.

ارد بزرگ میگوید: آنکه میگوید همه چیز خوب است و بدی وجود ندارد، با کسی که همه چیز را اهریمنی میپندارد تفاوتی ندارد. برآیند چنین افکار سخیفی به چاه نیستی درافتادن است. تنها کسانی خوبی را خوب میبینند که بدی و اهریمن را باور داشته باشند و از آن پرهیز کنند در برابر تفسیر ایرانیان از هستی که به آمیختگی نیک و بد باور دارند، دو تفسیر دیگر نیز از هستی وجود دارد که دو روی یک سکه اند. سکه ای با نام "صلح مسیحی" که در یکسو باور دارد همه چیز خوب است، اما در سوی دیگر میپندارد «همه چیز خطاست». باورمندان مسیحیت به اندازه ای که اخلاق را باور دارند، زندگی را محکوم میکنند، چرا که اخلاقیات مسیحی در جایی فراتر از زمین [آسمان؛ ملکوت خدا] قرار گرفته است، عیسی فرمود: [مردان خدا هیچگاه زن نمیگیرند] همچنین فرمود: [مال سزار را به سزار دهید، مال خدا را به خدا]. ازین رو بهترین گونه ی زیستن از دید دینباوران مسیحی راهبه گری و پرهیز از هرگونه بهره گیری مادی از گیتی است و همه کوشش مسیحیان در فرا رفتن از کششهای زمینی است. آنها تنها، خدا و ملکوتش را خیر مطلق میبینند. «اما هنگامی که حس حقیقت جویی که مسیحیت آ...

Bakhshesh

بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فرگرد * فرگرد گذشت و بخشش* کتاب بعد سوم آرمان نامه "ارد بزرگ" به قلم "استاد فرزانه شیدا" ● بعُد سوم آرمان نامه اُرد بزرگ● ● فرگرد گذشت و بخشش ● ¤ «مسخ »¤ نه غار کهف نه خواب قرون چه میبینم ؟ به چشم هم زدنی روزگار برگشته است به قول پیر سمرقند همه زمانه دگر گشته است چگونه پخنه خاک که ذره ذره آب و هوا و خورشیدش چو قطره قطره خون در وجود من جاری است چنین به دیده من ناشناس می اید ؟ میان اینهمه مردم میان اینهمه چشم رها به غربت مطلق رها به حیرت محض یکی به قصه خود آشنا نمی بینم کسی نگاهم را چون پیشتر نمی خواند کسی زبانم را چون پیشتر نمی داند ز یکدیگر همه بیگانه وار می گذریم به یکدیگر همه بیگانه وار می نگریم همه زمانه دگر گشته است من آنچه از دیوار به یاد می آرم صف صفای صنوبرهاست بلوغ شعله ور سرخ سبز نسترن است شکفته در نفس تازه سپیده دمان درست گویی جانی به صد هزار دهان نگاه در نگه آفتاب می خندد نه برج آهن و سیمان نه اوج آجر و سنگ که راه بر گذر آفتاب می بندد من آنچه از لبخند به خاطرم ماندهاست شکو...

Tavanaee 2

مسلم است کههیچکاه فردنادان وبی خردی قادرنیست برمشکلات خویش فائق آمده,ودانائی لازم رابکار گیردتابه حل مشکل خویش پرداخته وموفق شود,وتوانائی های اونیز به همان نسبت محدودتراست و به همان تجربه های ساده وپیش و پاافتاده ای متکی خواهد بودکه,ازدرطول زندگی خوداززندگی داشته است.بااین روزگار فعلی,اماچگونه میشود درسادگی ونادانی وبی خردی زندگی کردوهمواره,امیدوار بودکه همه چیز بروقف مرادآدمی باشدچراکه,این تنها تخیل شیرینی ست که خودرابه,آن دلخوش کرده وبه,امید فردا,امروزخودرادوباره ودوباره,چون دیگرروزهاازدست میدهم. _●_ در معبر زمین و زمان از :« محمد معلم » _●_ و آفتاب خزان در سبوی باده فروش مرا ندا در داد بیا باز گردد اما من نشسته بودم در انتظار سبز بهار نشسته بودم در کوچه باغ خاطر خویش نشسته بودم در معبر زمین و زمان نشسته بودم در زیر شاخساری خشک که روزگاری برگش ستاره ها بودند نشسته بودم واینک نشسته ام هر چند که آفتاب خزان در سبوی باده فروش مرا به نام صدا می زند " بیا برگرد" مهر 1344 _●_از :« محمد معلم » _●_ ماگاه,شایدفرصت بازگشتن ودوباره "آزمودن"راداشته باش...